۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

عدد عدد عدد عدد عدد عدد عدد بده ...


من از اون دسته آدمهایی هستم که همیشه شیفته اعداد بودم . در واقع همه زندگیم رو به صورت عدد , کرده ام (فعل جالبی شد!) حتی غیر عددی ترین چیزها مثل موسیقی ام و آرزو هایم هم عددی بوده و هست . به خاطر همین هم بیشتر کسانی که من رو کمی می شناسن , من رو بیشتر یک روبات می بینن و در نظرشون من موجودی بسیار قابل پیش بینی هستم که در همه زندگیش از الگوهای ثابت مزخرفی که ذهن بیمار اونها ساخته پیروی می کنم و به محض این که با من واقعی رو به رو میشن ژست انیشتن تو اون عکس معروف رو میگیرن و می گن " تو هم عجب شخصیت پیچیده ای داری " این موقع هست که می خوام فک طرف رو خرد کنم اما حیف که عدد ها از خشونت بدشون میاد.

من از کودکی های خیلی خیلی دور میان عددها از 8 بیش از هر عددی خوشم می اومد ویک جورایی عدد شانسم بود و هرجا کم می آوردم یک 8 میذاشتم و اتفاقا همه چی جور میشد! همین میل به 8 باعث شد تا از 5-6 سال پیش به این فکر کنم که در روز 8/8/1388 قرار هست که یک اتفاق خیلی خاص و خوشایند تو زندگیم بیفته . سر همین قضیه کلی برنامه برای این روز کشیدم حتی تا جایی پیش رفتم که تصمیم گرفت تو این روز خودم رو توی دریاچه سد گلستان غرق کنم تا نمادی برای آیندگان بشم .

گذشت و گذشت تا اینکه چند روز پیش 8/8/1388 رسید و من مثل همه روزهای تعطیلم ساعت 2 و خورده ای از خواب بیدار شدم و روزمرگی کردم و ... و .... و تا اینکه شب شد و هیچ اتفاق خاصی نیفتاد .( تازه سد گلستان هم خشک شده)


عدد ها واقعا غیر قابل پیش بینی اند